محل تبلیغات شما

سال 1398 هم رسید و ما شدیم 39 ساله. یک حساب و کتاب کردم که ببینم بزرگترین ایراد نحوه زندگی ام تو این چهار دهه چی بوده رسیدم به یک سری "10 دقیقه های معمولی"!

من از بچگی یک عادت بد داشتم هر موقع سرم شلوغ بود، که اصولا وقت هایی بود که درس داشتیم، کل لحظات یعنی همه همه وقتم رو مشغول انجام اون کار می شدم، همین شد که روز بعد کنکور فهمیدم حدود یک سال هست که موهامو شونه نکردم و وقتی جلوی آینه رفتم با یک دختر موفرفری گره تو هم مواجه شدم که به سختی می شد خودمو شناخت!

آدمای مثل من که یک شغلی دارن که هر لحظه دور و برشون با تلنباری از دانشجو و درس و کار اجرایی و طرح و کار علمی و کارهای عقب افتاده و زندگی  و . خلاصه همیشه یک لیستی از کارها دارن که 6 ماه ازش عقبن، یه جایی از زندگی می رسه که می بینن که به خیلی از کارهای کوچک زندگیشون نرسیدن. درب اتاق خیلی از استادای دانشگاه خودمون رو که باز کنی تلنباری از ورق و قاشق و لیوان نشسته می بینی و یک آدم معمولا با ظاهر نه چندان آراسته که همینطور هووووووله! خیلی ها حتی متاسفانه وقتی برای امورات پزشکی اشون هم نمی گذارند!

10 دقیقه های معمولی زمان هایی هستند که آدم با خیال راحت می تونه هم به خودش هم به پیرامونش برسه و با خودش فکر کنه که انگار نه انگار هیچ کاری نداره فقط مثل یک آدم ساده و سرخلوت معمولی کارهایی رو انجام بده که باید بده!

همین حساب کتاب رو هم یه دور برای رانندگی تو این تهران واقعا شلوغ که صبر از آدم می بره کردم! دو ماه هست که به هر کس حق و ناحق راه می دم بره. حالا هم اعصاب خودم راحتترم و این چند ثانیه معمولی رو که به بقیه قرض می دم هیچ جا از شبانه روزم کم نمی آرم!!!

نمی دانم با خوابهایم چه کنم؟!

ده دقیقه های معمولی

یک ,هم ,معمولی ,رو ,آدم ,دقیقه ,که به ,های معمولی ,دقیقه های ,هم به ,10 دقیقه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اندیشه آزادی