من راه خانهام را گم کردهام ریرا
ميان راه فقط صدای تو
نشانیِ ستاره بود که راه را بیدليلِ راه جسته بوديم
بیراه و بیشمال
بیراه و بیجنوب
بیراه و بیرويا
من راه خانهام را گم کردهام
اسامی آسان کسانم را
نامم را، دريا و رنگ روسری ترا،
ریرا ديگر چيزی به ذهنم نمیرسد
حتی همان چند چراغ دور که در خواب مسافرانْ مرده بودند!
من راه خانهام را گم کردهام آقايان
چرا میپرسيد از پروانه و خيزران چه خبر
چه ربطی ميان پروانه و خيزران ديدهايد
شما کيستيد از کجا آمدهايد کی از راه رسيدهايد
چرا بیچراغ سخن میگوئيد
اين همه علامت سوال برای چيست
مگر من آشنای شمايم که به آن سوی کوچه دعوتم میکنيد؟
من که کاری نکردهام
فقط از ميان تمام نامها نمیدانم از چه "ریرا" را فراموش نکردهام
آيا قناعت به سهم ستاره از نشانیِ راه
چيزی از جُرم رفتن به سوی رويا را کم نخواهد کرد؟
من راهِ خانهام را گم کردهام بانو
شما، بانوْ که آشنای همهی آوازهای روزگار منيد
آيا آرزوهای مرا در خواب نیلبکی شکسته نديديد
میگويند در کوی شما
هر کودکی که در آن دميده، از سنگ، ناله و از ستاره،
هقهقِ گريه شنيده است
چه حوصلهئی ریرا!
بگو رهايم کنند، بگو راه خانهام را به ياد خواهم آورد
میخواهم به جايی دور خيره شوم
میخواهم سيگاری بگيرانم
میخواهم يکلحظه به اين لحظه بينديشم .! -
آيا ميان آن همه اتفاق من از سرِ اتفاق زندهام هنوز!؟
راه ,خانهام ,گم ,ميان ,کردهام ,آيا ,خانهام را ,را گم ,راه خانهام ,گم کردهام ,در خواب
درباره این سایت